فرض کنید می‏خواهیم درباره " سربازی اجباری " نظر
بدهیم . اگر تنها از زاویه منافع و تمایلات خانواده‏ای که سرباز به آنها
تعلق دارد بنگریم شک ندارد که قانون سرباز وظیفه قانون خوبی نیست ، چه‏
از این بهتر که قانونی بنام قانون سربازی وظیفه وجود نداشته باشد و عزیز
دل خانواده از کنارشان دور نرود و احیانا بمیدان جنگ و خاک و خون کشیده‏
نشود ؟ اما بررسی این مسئله به این نحو صحیح نیست . بررسی صحیح آن به این نحو
است که ضمن توجه بجدا شدن فرزندی از خانواده‏ای و احتمالا داغدار شدن آن‏
خانواده ، عواقب وخیم سرباز مدافع نداشتن را برای کشور در نظر بگیریم .
آنوقت است که کاملا معقول و منطقی بنظر میرسد که گروهی از فرزندان وطن‏
بنام " سرباز " آماده دفاع و جانبازی برای کشور باشند و خانواده‏های‏
آنها رنجهای ناشی از سربازی را تحمل کنند .
ما در مقالات گذشته بضرورت‏های شخصی و اجتماعی که احیانا مجوز تعدد
زوجات می‏شود اشاره کردیم . اکنون می‏خواهیم معایب و مفاسد ناشی از تعدد
زوجات را بررسی کنیم تا زمینه برای یک محاسبه کلی فراهم گردد و ضمنا
روشن شود که ما بیک سلسله معایب برای تعدد زوجات اعتراف داریم ، هر
چند بعضی از ایرادات و اشکالات را وارد نمی‏دانیم ، چنانکه عنقریب روشن‏
خواهد شد . معایبی که می‏شود برای تعدد زوجات ذکر کرد زیاد است و ما از
جنبه‏های مختلف وارد بحث می‏شویم . اینک بیان آن اشکالات و معایب :


 


 


 


 


 

از نظر روحی


 

روابط زناشوئی منحصر به امور مادی و جسمانی ، یعنی تماسهای بدنی و
حمایتهای مالی نیست . اگر منحصر باین امور بود تعدد زوجات قابل توجیه‏
بود ، زیرا امور مادی و جسمانی را میتوان میان افراد متعدد قسمت کرد و
بهر کدام سهمی داد .
در روابط زناشوئی آنچه عمده و اساس است ، امور روحی و معنوی است ،
عشق و عاطفه و احساسات است ، کانون ازدواج و نقطه پیوند دو طرف


 

بیکدیگر دل است ، عشق و احساسات مانند هر امر
روحی دیگر قابل تجزیه و تقسیم نیست ، نمی‏توان آنها را میان افراد متعدد
سرشکن و جیره‏بندی ک رد . مگر ممکن است دل را دو نیم کرد یا در دو جا به‏
گرو گذاشت ؟ مگر میشود قلب را به دو نفر تسلیم کرد ؟ عشق و پرستش یکه‏
شناس است ، شریک و رقیب نمی‏پذیرد . جو و گندم نیست که بشود پیمانه‏
کرد و بهر نفر سهمی داد . بعلاوه احساسات قابل کنترل نیست ، آدمی در
اختیار دل است ، نه دل در اختیار آدمی . پس آن چیزی که روح ازدواج است‏
و جنبه انسانی آنست و روابط دو انسان را از روابط دو حیوان که صرفا
شهوانی و غریزی است متمایز می‏کند نه قابل قسمت است و نه قابل کنترل .
پس تعدد زوجات محکوم است .
بعقیده ما ، در این بیان قدری اغراق وجود دارد ، زیرا راست است که‏
روح ازدواج ، عاطفه و احساسات است ، هم راست است که احساسات قلبی‏
تحت اختیار آدمی نیست ، اما اینکه گفته میشود احساسات قابل تقسیم‏
نیست ، یک تخیل شاعرانه ، بلکه یک مغالطه است ، زیرا سخن در این‏
نیست که احساسات بخصوصی را مانند یک قطعه جسم دو قسمت کنند و بهر
کدام سهمی بدهند ، تا گفته شود که امور روحی قابل تقسیم نیست . سخن در
ظرفیت روحی بشر است ، مسلما ظرفیت روحی آدمی آنقدر محدود نیست که‏
نتواند دو علاقه را در خود جای دهد . پدری صاحب ده فرزند میشود و هر ده‏
نفر را تا حد پرستش دوست می‏دارد ، برای همه آنها فداکاری می‏کند .
بلی ، یک چیز مسلم است و آن اینکه عشق و احساسات هرگز در صورت تعدد
آنقدر اوج نمیگیرد که در وحدت میگیرد . اوج اعلای عشق و احساسات با تعدد سازگار نیست ، همچنانکه با عقل و منطق نیز
سازگار نیست .
" راسل " در زناشوئی و اخلاق میگوید : " بسیاری از مردم امروز عشق را
یک مبادله منصفانه احساسات میدانند و همین دلیل به تنهائی صرف نظر از
دلائل دیگر برای محکوم کردن تعدد زوجات کافی است " .
من نمی‏دانم چرا اگر بناست مبادله احساسات منصفانه باشد باید انحصاری‏
باشد ؟ مگر پدر که فرزندان متعدد خود را دوست میدارد و متقابلا آنها پدر
را دوست می‏دارند مبادله احساسات آنها بطور منصفانه نیست ؟ اتفاقا با
اینکه فرزندان متعدند علاقه پدر به هر یک از فرزندان بر علاقه هر یک از
فرزندان نسبت بپدر میچربد .
عجیب اینست که این سخن را کسی می‏گوید که دائما به شوهران توصیه می‏کند
که عشق زن خود را به بیگانه محترم بشمارند و مانع روابط عاشقانه آنها
نشوند . متقابلا چنین توصیه‏هائی بزنان میکند . آیا بعقیده راسل باز هم‏
مبادله احساسات زن و شوهر منصفانه است ؟


 


 


 

از نظر تربیتی


 


 


 


 


 

هووگری ضرب المثل ناسازگاری است . برای زن دشمنی بالاتر از " هوو "
وجود ندارد . چند همسری زنان را بقیام و اقدام علیه یکدیگر و احیانا شوهر
وا می‏دارد و محیط زناشوئی را که باید محیط صفا و صمیمیت باشد بمیدان‏
جنگ و جدال و کانون کینه و انتقام تبدیل می‏کند . دشمنی و رقابت و
عداوت میان مادران ، بفرزندان آنها نیز سرایت می‏کند ، دو دستگیها و چند دستگیها
بوجود می‏آید ، محیط خانوادگی که اولین مدرسه و پرورشگاه روحی کودکان است‏
و باید الهام بخش نیکی و مهربانی باشد درس آموز نفاق و نامردی میگردد .
در اینکه تعدد زوجات زمینه همه این آثار ناگوار تربیتی است شکی نیست‏
. اما یک نکته را نباید فراموش کرد و آن اینکه باید دید چقدر از این‏
آثار ناشی از طبیعت تعدد زوجات است ، و چه قدر از آنها ناشی از ژستی‏
است که مرد و زن دوم میگیرند . بعقیده ما همه این ناراحتیها معلول‏
طبیعت تعدد زوجات نیست ، بیشتر معلول طرز اجراء آن است .
مردی و زنی با هم زندگی میکنند و زندگی آنها جریان عادی خود را طی‏
می‏کند . در این بین آن مرد در یک برخورد فریفته زنی میگردد و فورا هوس‏
چند همسری بسرش میزند . پس از یک قول و قرار محرمانه ، ناگهان زن دوم‏
مثل اجل معلق پابخانه و لانه زن اول می‏گذارد و شوهر و زندگی او را تصاحب‏
می‏کند و در حقیقت بزندگی او شبیخون می‏زند . واضح است که عکس العمل‏
روحی زن اول جز کینه و انتقام چیز دیگر نیست . برای زن هیچ چیزی ناراحت‏
کننده‏تر از این نیست که مورد تحقیر شوهر قرار بگیرد ، بزرگترین شکست‏
برای یک زن اینستکه احساس کند نتوانسته قلب شوهر خود را نگهداری کند ،
و ببیند که دیگری او را تصاحب کرده است . وقتی که مرد ژست خودسری و
هوسرانی میگیرد و زن دوم ژست شبیخون زنی ، انتظار تحمل و بردباری از زن‏
اول انتظار بی جائی است .
اما اگر زن اول بداند که شوهرش " مجوز " دارد ، از او سیر نشده است و رو آوردن


 

بچند همسری بمعنی پشت کردن به او نیست ، و
مرد ژست استبداد و خودسری و هوسرانی را از خود دور کند و بر احترامات و
عواطف خود نسبت بزن اول بیفزاید ، و همچنین اگر زن دوم توجه داشته باشد
که زن اول حقوقی دارد و حقوق او محترم است و تجاوز به آنها جایز نیست ،
خصوصا اگر همه توجه داشته باشند که در راه حل یک مشکل اجتماعی قدم‏
برمیدارند ، مسلما از ناراحتیهای داخلی کاسته میشود .
قانون تعدد زوجات یک راه حل مترقیانه ناشی از یک دید اجتماعی وسیعی‏
است . حتما اجرا کنندگان آن نیز باید در سطح عالیتری فکر کنند و از یک‏
تربیت عالی اسلامی برخوردار باشند .
تجربه نشان داده است که در مواردی که مرد ژست خودسری و هوسرانی‏
نداشته و زن احساس کرده که شوهرش نیازمند بزن دوم است ، خود داوطلب‏
شده و زن دوم را بخانه شوهرش آورده است و هیچیک از ناراحتیهای مزبور
وجود نداشته است . اکثر ناراحتیها ناشی از طرز رفتار وحشیانه‏ای است که‏
مردان در اجراء این قانون بکار میبرند .


 

از نظر اخلاقی


 

میگویند - اجازه تعدد زوجات اجازه " شره " و شهوت است . بمرد
اجازه میدهد هواپرستی کند . اخلاق ایجاب می‏کند که انسان شهوات خود را به‏
حداقل ممکن تقلیل دهد . زیرا مقتضای طبیعت آدمی این است که هر اندازه‏
جلو شهوت را باز گذارد رغبت و تمایلش فزونی میگیرد و آتش شهوتش‏
مشتعلتر میگردد . منتسکیو در روح القوانین صفحه 434 درباره تعدد زوجات میگوید : "
پادشاه مراکش در حرمسرای خود از تمام نژادها اعم از سفید و زرد و
سیاهپوست زن دارد . اما اگر این شخص دو برابر زنهای کنونی خود نیز زن‏
داشته باشد باز هم خواهان زن تازه خواهد بود . زیرا شهوترانی مثل خست و
لئامت است و هر چه شدت کرد زیادتر میشود ، چنانکه تحصیل سیم و زر زیاد
باعث ازدیاد حرص و آز میگردد . تعدد زوجات رسم عشقبازی مستهجن و
مخالف طبیعت ( همجنس بازی ) را نیز می‏آموزد و رائج میکند . زیرا در
عرصه شهوترانی هر عملی که از حدود معین خارج گردید ، باعث اعمال بی‏
قاعده میگردد . در اسلامبول وقتی که شورشی در گرفت ، در حرمسرای یک‏
حکمران ، حتی یک زن وجود نداشت ، چه آن حکمران با عشقبازیهای مخالف‏
طبیعت روزگار خود را میگذرانید " .
این ایراد را از دو نظر باید مورد بررسی قرار داد . یکی از این نظر که‏
میگویند اخلاق پاک با اعمال شهوت منافات دارد و برای پاکی نفوس باید
شهوترا بحداقل ممکن تقلیل داد . دیگر از نظر آن اصل روانی که میگوید
مقتضای طبیعت آدمی اینست که هر چه بیشتر با آن موافقت شود بیشتر طغیان‏
می‏کند و هر چه بیشتر با آن مخالفت شود آرام میگیرد .
اما از نظر اول باید بگوئیم متأسفانه این یک تلقین غلطی است که اخلاق‏
مسیحی که بر پایه ریاضت است و از اخلاق هندی و بودائی و کلبی متأثر است‏
، القاء کرده است . اخلاق اسلامی بر این پایه نیست . از نظر اسلام چنین‏
نیست که هر چه از شهوات تقلیل شود با اخلاق سازگارتر است ( و اگر به حد صفر برسد صد درصد اخلاقی‏
است ) . از نظر اسلام ، اخلاق با افراط در شهوترانی ناسازگار است .
برای اینکه بدانیم تعدد زوجات یک عمل افراطی است یا نه ، باید
ببینیم آیا مرد بالطبع تک همسری است یا نه ؟شاید امروز یک نفر هم پیدا نشود که طبیعت مرد را محدود به تک همسری‏
بداند و چند همسری را یک عمل انحرافی و افراطی بشناسد . بر عکس عقیده‏
بسیاری اینست که طبیعت مرد چند همسری است و تک همسری چیزی است نظیر
تجرد که بر خلاف طبیعت مرد است .
اگر چه ما با آن نظر که طبیعت مرد چند همسری است مخالفیم ، اما با
این نظر هم موافق نیستیم که طبیعت مرد تک همسری است و چند همسری بر ضد
طبیعت مرد است و نوعی انحراف و مخالف طبیعت است ، نظیر همجنس بازی‏
.
کسانی مانند " منتسکیو " که تعدد زوجات را مساوی با شهوت پرستی‏
میدانند نظرشان به حرمسرا بازی است . خیال کرده‏اند که اسلام با قانون‏
تعدد زوجات خواسته است جواز حرمسرا برای خلفای عباسی و عثمانی و امثال‏
آنها صادر کند . اسلام بیش از همه با آن کارها مخالف است . حدود و
قیودی که اسلام برای تعدد زوجات قائل است ، آزادی مرد هوسران را بکلی از
او سلب میکند .
اما از نظر دوم - این عقیده که میگوید " طبیعت آدمی هر اندازه ارضا
شود بیشتر طغیان میکند و هر اندازه مخالفت شود بهتر آرام میگیرد " درست نقطه مقابل عقیده‏ای است که امروز در میان‏
پیروان " ف روید " پیدا شده و مرتبا بنفع آن تبلیغ میشود .
فرویدیست‏ها میگویند : " طبیعت بر اثر ارضاء و اقناع آرام میگیرد و
در اثر امساک فزونی میگیرد و طغیان میکند " . لهذا این عده صددرصد
طرفدار آزادی و شکستن آداب و سنن ، خصوصا در مسائل جنسی میباشند . ای‏
کاش " منتسکیو " زنده میبود و میدید که امروز چگونه فرضیه او مورد
تمسخر فرویدیست‏ها قرار گرفته است .
از نظر اخلاق اسلامی هر دو عقیده خطاست . طبیعت ، حقوق و حدودی دارد و
آن حقوق و حدود را باید شناخت . طبیعت ، در اثر دو چیز طغیان میکند و
آرامش را بهم میزند . یکی در اثر محرومیت ، و دیگر در اثر آزادی کامل‏
دادن و برداشتن همه قیود و حدود از مقابل او .
بهرحال نه تعدد زوجات ضد اخلاق و بهم زننده آرامش روحی و مخالف پاکی‏
نفوس است ، آنچنانکه امثال " منتسکیو " میگویند ، و نه قناعت ورزیدن‏
به زن یا زنان مشروع خود ضد اخلاق است آنچنانکه فرویدیستها عملا تبلیغ‏
میکنند .


 

از نظر حقوقی


 

مرد و زن دیگری صورت میگیرد در حقیقت معامله " فضولی " است . زیرا
کالای مورد معامله ، یعنی منافع زناشوئی مرد قبلا بزن اول فروخته شده و جزء
ما یملک او محسوب میشود . پس آنکس که در درجه اول باید نظرش رعایت‏
شود و اجازه او تحصیل گردد زن اول است . پس اگر بناست اجازه تعدد
زوجات داده شود باید موکول به اجازه و اذن زن اول باشد و در حقیقت این‏
زن اول است که حق دارد درباره شوهر خود تصمیم بگیرد که زن دیگر اختیار
بکند یا نکند .
بنابراین زن دوم و سوم و چهارم گرفتن درست مثل اینست که شخصی یک بار
مال خود را بشخص دیگر بفروشد و همان مال فروخته شده را برای نوبت دوم و
سوم و چهارم بافراد دیگر بفروشد . صحت چنین معامله‏ای بستگی دارد برضایت‏
مالک اول و دوم و سوم و اگر عملا شخص فروشنده ، مال مورد نظر را در
اختیار افراد بعدی قرار دهد قطعا مستحق مجازات است .
این ایراد مبتنی بر اینست که طبیعت حقوقی ازدواج را مبادله منافع‏
بدانیم و هر یک از زوجین را مالک منافع زناشوئی طرف دیگر فرض کنیم .
من فعلا راجع به این مطلب که البته قابل خدشه و ایراد است بحثی نمیکنم .
فرض میکنیم طبیعت حقوقی ازدواج همین باشد . این ایراد وقتی وارد است‏
که تعدد زوجات از جانب مرد فقط جنبه تفنن و تنوع داشته باشد . بدیهی‏
است که اگر طبیعت حقوقی ازدواج مبادله منافع زناشوئی باشد و زن از هر
لحاظ قادر باشد که منافع زناشوئی مرد را تأمین کند مرد هیچگونه مجوزی‏
برای تعدد زوجات نخواهد داشت . اما اگر جنبه تفنن و تنوع نداشته باشد ،
بلکه مرد یکی از مجوزهائی که در مقالات پیشاشاره کردیم داشته باشد این ایراد مورد ندارد . مثلا اگر زن عقیم باشد ،
یا بسن یائسگی رسیده باشد و مرد نیازمند بفرزند باشد ، یا زن مریض و غیر
قابل استمتاع باشد ، در اینگونه موارد حق زن مانع تعدد زوجات نخواهد بود
.
تازه این در صورتی است که مجوز تعدد زوجات ، امر شخصی مربوط به مرد
باشد . اما اگر پای یک علت اجتماعی در کار باشد و تعدد زوجات بواسطه‏
فزونی عدد زنان بر مردان و یا بواسطه احتیاج اجتماع به کثرت نفوس تجویز
شود این ایراد صورت دیگری پیدا می‏کند . در اینگونه موارد تعدد زوجات‏
یک نوع تکلیف و واجب کفائی است ، وظیفه‏ای است که برای نجات اجتماع‏
از فساد و فحشا و یا برای خدمت به تکثیر نفوس اجتماع باید انجام شود .
بدیهی است آنجا که پای تکلیف و وظیفه اجتماعی بمیان می‏آید رضایت و
اجازه و اذن مفهوم ندارد . اگر فرض کنیم اجتماع واقعا مبتلا بفزونی زن بر
مرد است یا نیازمند بتکثیر نفوس است ، یک وظیفه ، یک واجب کفائی‏
متوجه همه مردان و زنان متأهل میشود ، پای یک فداکاری و از خود گذشتگی‏
بخاطر اجتماع برای زنان متأهل بمیان می‏آید . درست مثل وظیفه سربازی است‏
که متوجه خانواده‏ها میشود و باید بخاطر اجتماع از عزیزشان دل بکنند و او
را روانه میدان کارزار کنند . در اینگونه موارد ، غلط است که موکول به‏
رضایت و اجازه شخص یا اشخاص ذی نفع بشود .
کسانیکه مدعی هستند حق و عدالت ایجاب می‏کند که تعدد زوجات با اجازه‏
همسر پیشین باشد فقط از زاویه تفنن و تنوع طلبی مرد مطلب را نگریسته‏اند
و ضرورتهای فردی و اجتماعی را از یاد برده‏اند . اساسا اگر ضرورت فردی یا
اجتماعی در کار نباشد در اینجا همینقدر میگوئیم اگر مبنای فلسفه اسلام در تعدد زوجات وارث و
شهادت تحقیر و بی اعتنائی بحقوق زن بود و اسلام میان زن و مرد از لحاظ انسانیت و حقوق ناشی از انسانیت تفاوت قائل بود
همه جا یک جور نظر میداد ، زیرا این فلسفه همه جا یک جور حکم می‏کند .
یک جا نمی‏گفت یک زن نصف یک مرد ارث ببرد و در جای دیگر نمیگفت یک‏
زن با یک مرد برابر ارث ببرد ، و در جای دیگر نمیگفت یک مرد تا چهار
زن بگیرد و همچنین در باب شهادت در هر موردی بنحوی حکم نمیکرد . از
اینها بخوبی میتوان فهمید که اسلام فلسفه‏های دیگری در نظر گرفته است . ما
در یکی از مقالات گذشته راجع به ارث توضیح دادیم و در مقاله دیگری گفتیم‏
مسئله تساوی زن و مرد در انسانیت و حقوق ناشی از انسانیت از نظر اسلام‏
جزء الفباء حقوق بشری است . از نظر اسلام در حقوق زن و مرد مسائلی بالاتر
از تساوی وجود دارد که لازم است آنها دقیقا منظور گردد و اجرا شود .