سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پس از فتح قلّه های« ناعم » و«قموص» سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وصیح» و«سعدم»یورش آوردند.

ولی مسلمانان با مقاومت سر سختانه ی یهود در بیرون قلعه رو به رو شدند. از این رو،سربازان دلیر اسلام با جانبازی و فداکاری و دادن تلفات سنگین نتوانستند پیروزشوند و بیش از دو روز با جنگاوران یهود دست وپنجه نرم کردند. در یکی از روزها«ابی بکر»مـأمور فتح شد اما نتیجه نگرفت روز دیگر فرماندهی لشگر به عهد«عمر» واگذار شد،امّا او نیز نتیجه نگرفت. بعد از این ماجرا پیامبر،افسران ودلاوران ارتش را گرد آورد، و فرمود:

 این پرچم را فردا به دست کسی می دهم که خدا و پیغمبر را دوست می دارد و خداوند این دژ را بدست او می گشاید. او مردیست که هر گز به دشمن پشت نکرده و از صحنه ی نبرد فرار نمی کند. این جمله غریوی از شادی توأم با اضطراب و دلهره در میان ارتش و سرداران سپاه بر انگیخت. هر فردی آرزوی می کرد که این مدال بزرگ  نظامی نصیب وی گردد، و این قرعه به نام او افتد.

سیاهی شب همه جا را فر ا گرفت. سربازان اسلام به خوابگاه خود رفتند. نگهبانان در مواضع مرتفع مراقب اوضاع دشمن بودند . آفتاب با طلوع خود، سینه ی افق را شگافت. سکوت پر انتظار مردم، با جمله پیامبر که فرمودعلی کجاست؟» در هم شکست. پیامبر به علی دستور پیشروی داد. همچنین یاد آور شد که قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد وآنها را به آیین اسلام دعوت نماید(علت جنگ با خیبریان بخاطر خیانت آنها وشکستن عهد خود در جنگ خندق بود.)

امیر المؤمنین شمشیر مخصوص خود را حمایل نموده  و به سوی دژ حرکت و پرچم اسلام اسلام را که پیامبر به دست او داده بود، در نزدیکی خیبر بر زمین نصب نمود. دراین لحظه در خیبر باز گردید، و دلاوران پهود از آن بیرون ریختند. نخست برادر «مرحب» به نام«حارث» جلو آمد.

مرحب نعره ی کشید  صدای او آنچنان مهیب بود که سربازانی که پشت سر علی(ع) بودند؛ بی اختیار عقب رفتند. ولی علی مانند کوه پای بر جا ماند. لحظه ای نگذشت که جسد مجروح «حارث»، بر روی خاک افتاد و جان سپرد.

 مرگ برادر،«مرحب» را سخت غمگین ومتأثر ساخت. او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که غرق در سلاح بود و زره یمانی بر تن وکلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده بود بر سر داشت و کلاه خود را روی آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز می خواند. رجزهای دو قهرمان پایان یافت . صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد. ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاه و خود سنگ  و سر را تا دندان دو نیم کرد. این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند، پابه فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند، و عدّه ای که فرار نکردند، با علی تن به تن جنگیده و کشته شدند. علی{ع} یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود. در این کشمکش، یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی زد و سپر از دست وی افتاد.علی فوراً متوجه در دژ گردید و آن را از جای خود کند وتا پایان کارزار به جای سپر به کار برد. پس از آ نکه بر روی زمین افکند، هشت نفر از نیرومند ترین سربازان اسلام از جمله ابوراقع، سعی کردند که آن را از این رو به آن رو کنند نتوانستند.[1]

حضرت در جواب کسی که چگونگی کار را پرسید فرمود:من هرگز آن در را با نیروی بشری از جا نکندم،...»[2]

 


[1] .«تاریخ طبری 11ج2-94»«سیره ابن هتام ج3-394»

[2] «بحار»11،ج21/21

 





      


پس از فتح قلّعه های« ناعم » و«قموص» سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وصیح» و«سعدم»یورش آوردند.

ولی مسلمانان با مقاومت سر سختانه ی یهود در بیرون قلعه رو به رو شدند. از این رو،سربازان دلیر اسلام با جانبازی و فداکاری و دادن تلفات سنگین نتوانستند پیروزشوند و بیش از دو روز با جنگاوران یهود دست وپنجه نرم کردند. در یکی از روزها«ابی بکر»مـأمور فتح شد اما نتیجه نگرفت روز دیگر فرماندهی لشگر به عهد«عمر» واگذار شد،امّا او نیز نتیجه نگرفت. بعد از این ماجرا پیامبر،افسران ودلاوران ارتش را گرد آورد، و فرمود:

 این پرچم را فردا به دست کسی می دهم که خدا و پیغمبر را دوست می دارد و خداوند این دژ را بدست او می گشاید. او مردیست که هر گز به دشمن پشت نکرده و از صحنه ی نبرد فرار نمی کند. این جمله غریوی از شادی توأم با اضطراب و دلهره در میان ارتش و سرداران سپاه بر انگیخت. هر فردی آرزوی می کرد که این مدال بزرگ  نظامی نصیب وی گردد، و این قرعه به نام او افتد.

سیاهی شب همه جا را فر ا گرفت. سربازان اسلام به خوابگاه خود رفتند. نگهبانان در مواضع مرتفع مراقب اوضاع دشمن بودند . آفتاب با طلوع خود، سینه ی افق را شگافت. سکوت پر انتظار مردم، با جمله پیامبر که فرمودعلی کجاست؟» در هم شکست. پیامبر به علی دستور پیشروی داد. همچنین یاد آور شد که قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد وآنها را به آیین اسلام دعوت نماید(علت جنگ با خیبریان بخاطر خیانت آنها وشکستن عهد خود در جنگ خندق بود.)

امیر المؤمنین شمشیر مخصوص خود را حمایل نموده  و به سوی دژ حرکت و پرچم اسلام اسلام را که پیامبر به دست او داده بود، در نزدیکی خیبر بر زمین نصب نمود. دراین لحظه در خیبر باز گردید، و دلاوران پهود از آن بیرون ریختند. نخست برادر «مرحب» به نام«حارث» جلو آمد.

مرحب نعره ی کشید  صدای او آنچنان مهیب بود که سربازانی که پشت سر علی(ع) بودند؛ بی اختیار عقب رفتند. ولی علی مانند کوه پای بر جا ماند. لحظه ای نگذشت که جسد مجروح «حارث»، بر روی خاک افتاد و جان سپرد.

 مرگ برادر،«مرحب» را سخت غمگین ومتأثر ساخت. او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که غرق در سلاح بود و زره یمانی بر تن وکلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده بود بر سر داشت و کلاه خود را روی آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز می خواند. رجزهای دو قهرمان پایان یافت . صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد. ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاه و خود سنگ  و سر را تا دندان دو نیم کرد. این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند، پابه فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند، و عدّه ای که فرار نکردند، با علی تن به تن جنگیده و کشته شدند. علی{ع} یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود. در این کشمکش، یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی زد و سپر از دست وی افتاد.علی فوراً متوجه در دژ گردید و آن را از جای خود کند وتا پایان کارزار به جای سپر به کار برد. پس از آ نکه بر روی زمین افکند، هشت نفر از نیرومند ترین سربازان اسلام از جمله ابوراقع، سعی کردند که آن را از این رو به آن رو کنند نتوانستند.[1]

حضرت در جواب کسی که چگونگی کار را پرسید فرمود:من هرگز آن در را با نیروی بشری از جا نکندم


[1] .«تاریخ طبری 11ج2-94»«سیره ابن هتام ج3-394»

 





      


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام